loading...

حا.میم

یادداشت های حسن مجیدیان

بازدید : 16
يکشنبه 4 اسفند 1403 زمان : 12:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حا.میم

حا.میم

اگر سراغِ کتاب‌های داستان و ادبیات نمی‌روید؛ ولی دوست دارید گزیده ای داستان‌های ادبیِ معاصررا بخوانید؛ مشترک دوماهنامه‌ی ادبیات داستانی مدام بشوید. این مجله در هر شماره سوژه‌‌‌ای را می‌گذارد وسط و مرتبط با آن مطالب و داستان‌های خوبی را ارائه می‌دهد. ادبیاتنمی‌تواند جایش در زندگی ما خالی باشد‌.

بازدید : 17
يکشنبه 4 اسفند 1403 زمان : 12:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حا.میم

سرفرصت و با آرامش و تأمل بخوانید

هشتتوصیه امام هشتمبرای روزهای آخر شعبان:

اباصلت می‌گوید در آخرین جمعه شعبان خدمت امام رضا علیه‌السلام رسیدم؛ فرمود:‌‌‌ای اباصلت، بیشترِ ماه شعبان سپری شده و امروز آخرین جمعه شعبان است، پس در روزهای باقیمانده کوتاهی‌های روزهای گذشته را جبران بکن و باید به آنچه برایت مهم است اقدام کنی:

۱. زیاد دعا کن.

۲. زیاد استغفار کن.

۳. زیاد قرآن تلاوت کن.

۴. از گناهانت به درگاه خدا توبه کن تا خالصانه به ماه خدا وارد شوی.

۵. هر امانتی که گردنت هست ادا کن.

۶. تمام کینه‌هایی که در دلت نسبت به مؤمنان داری، از دل بیرون کن.

۷. هر گناهی که به آن مبتلا هستی از آن دست بکش و تقوای خدا پیشه کن و در آشکار و پنهان بر خدا توکل کن...

۸. و در روزهای باقیمانده این ماه بسیار بگو: اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِیمَا مَضَی مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ...خداوندا اگر در روزهای گذشته شعبان ما را نیامرزیدی، پس در روزهای باقیمانده بیامرز...

عیون اخبار الرضا / ج ۲ / ص ۵۱

بازدید : 15
يکشنبه 4 اسفند 1403 زمان : 10:46
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حا.میم

حا.میم

نیست از این کاروان دلخسته تر

ساربانا لحظه‌‌‌ای آهسته تر...

راست ش من فکر میکنم ما داغ سید و بهت بزرگ شهادت اورا فرستاده ایم آن پسِ نهانخانه‌ی ذهن و قلبمان تا بعدا به آن فکر کنیم و بعدها در سوگ او بنشینیم. الان اصلا به هر دلیلی نمی‌خواهیم برویم سمت فهم و هضم این مسأله. مثل مادر شهیدی هستیم که هنوز به انتظارِ پسرِ مفقودش، خانه را آب و جارو می‌کند. ما و یا لااقل خودِ من در این مدت حسی گنگ و مبهم و ناباورانه از شهادت سید حسن نصراللهداشته ایم و من که دائم با خودم میگویم: باور نکن! مگر می‌شود نصرالله نباشد بین ما؟ چه بدانم! هنوز آدم نمی‌تواند حول و حوش این داستان، چیزی بگوید و بنویسد.

بازدید : 17
يکشنبه 4 اسفند 1403 زمان : 10:46
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حا.میم

چندی پیش همین‌جا، جلد اول تاریخ فلسفهرا معرفی کرده بودم. جلد دوم را هم به ضرب و زور و با مطالعه‌ی تدریجی تمام کردم. البته جلد دوم این مجموعه‌ی ۹ جلدی شاید خواندنش خیلی ضرورتی نداشته باشد. اما من گفتم نصفه رهایش نکنم. اما برای ما گریزی از فلسفه نیست. گریزی از فهم و نگاه و دستگاهِ فلسفی نیست. هر کس از ما که دغدغه‌های بلند و درد مردم و اداره‌ی جامعه و تربیت نسل کنونی و آینده و مشاغل اجتماعی و فرهنگی و تربیتی و آموزشی دارد و...نیاز به خرد و اندیشه و تفلسف دارد. نیاز به فهم کلی و درست از هستی و نسبت ما با این هستی بزرگ و معماگون دارد. فلسفه یک ژست و کلاس و چیزِ دهان پُرکن نیست. بلکه نیاز و ضرورتِ زیستِ امروزِ ماست.

حا.میم

بازدید : 17
يکشنبه 4 اسفند 1403 زمان : 10:41
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حا.میم

چرا تشییع سید حسن نصراللهدر ایران برگزار نخواهد شد؟

در جهان مقاومت، تشییع پیکر رهبران، یکی از ماندگارترین ابزار تولید قدرت است. برای جریانی که تکیه اش نه بر ایمان عمومی‌است، عهد جمعی حول یک پیکر که تجسمی‌از زیست آرمانی بوده، منحصربفردترین الگو برای ترسیم جهت حرکت در آینده و بروز دادن سرمایه‌های اجتماعی است. هیچ رفراندومی‌از این خلوص، تاکید و شفافیت برخوردار نیست.

تشییع پیکر سید مقاومت در ایران انجام نخواهد شد. این رخداد به هر دلیل و اقتضایی که بوده، چه خوب که این سرنوشت غیرمنتظره رقم خورده است. لبنانی بودن وداع سید، دقیقا تثبیتی‌ برای ماموریت تاریخی اوست. سید تمام هویتش، توسعه فرهنگ انقلاب اسلامی‌در مختصاتی بود که سوژه و جریان ایرانی بدان دسترسی نداشت.

ارتقای ایده مقاومت از جغرافیای ایرانی و بسط آن در جهان عرب و اهل سنت، شاید مهم ترین پروژه عمری سید بود که با دقت و ظرافت آن را به پیش برد. از این جهت مهیا نبودن شرایط برای تشییع پیکر جناب سید در ایران، که به نوعی می‌توانست به یک پایان بندی ایرانی برای هویت ایشان منجر شود، به طور کلی منتفی و با یک تمرکز کاملا لبنانی صورت خواهد پذیرفت و این تقدیر در ترسیم مناسبات آینده مقاومت دستاوردی متناسب با رسالت آگاهانه سید خواهد داشت.

سید حسن برای ما صرفا دبیرکل حزب الله لبنان یا زبان ناطق مقاومت یا فرمانده میدانی پروژه هدم اسرائیل نبود. ایشان یک جاذبه انسانی و یک توجیه اخلاقی برای انقلابی بودن بود. سید قله‌‌‌ای بود که دلخوش کردن به حرکت در دامنه‌هایش می‌توانست انگیزه یک عمر مجاهدت باشد. همه مقلّدان خمینی بی شک یک نصرالله درون دارند که شدیدا محتاج آنند تا با مشارکت در یک بدرقه تاریخی حضور آن را در وجود خود تثبیت و در پیکره امت شعله ور کنند.

امروز اما با تحمیل و تقدیر شرایط، این اتفاق در ایران صورت نخواهد گرفت و از قضا وضعیتی فراهم است تا این بار ما ایرانیان نه متن که حاشیه و نه میزبان که مهمان و نه مقصد که مسیر باشیم. حضور تبعی اما پررنگِ مردم ایران در مراسم بدرقه و خاکسپاری اسطوره‌های مقاومت در بیروت با همه دشواری‌هایش، ضمن تکمیل طرح مأموریتی جناب سید، می‌تواند محملی باشد تا در روزهایی که طراحی‌ها برای انسداد تعاملات میان جوامع مقاومت به حداکثری ترین سطح رسیده، درهم کوبنده این اراده‌ها نیز باشد.

مهدی افراز

بازدید : 15
دوشنبه 28 بهمن 1403 زمان : 10:46
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حا.میم

دلنوشته‌ی شهید محمد عبدی راجع به صاحب الزمان روحی فداه

تمام عُمر دویدیم و آخر چه؟ به کجا رسیدیم؟ پی چه کسی می‌دویدیم و گریه میکردیم و آیا به او رسیدیم؟ خدایا همین قدر می‌دانم که اگر مقصد را می‌شناختیم و مسیر دوست را طی میکردیم، حتما به آن‌جا رسیده بودیم. سالها دنبال صاحب‌ الزمان دویدیم و گریه کردیم ولی‌‌‌ای خدا مرا ببخش همه اش خواب و خیال بود. در تمام این مدت مثل کودکی رفتار کردم که با مشتی اسباب بازیسرگرم شده است. چرا او را ندیدیم؟ چرا او را درک نکردیم چرا؟ چرا او را در آغوش نکشیدیم؟ حتما اشتباه کردم. آری حتما اشتباه کردم و در طی طریق گمراه گردیدم. اما شما را به خدا مرا این گونه رها نکنید. پس از عمری دوندگی نکند مثل حیوانی پست و دون مایه، جان دهم. اما عزیزم آبرویم را بخر. نگذار دیگران بفهمند. همان طور که در طول حیات آبرویم را حفظ کردی. خدایا از زندگی بیزارم. چرا مرا نمی‌بری؟ آخر از دست این بنده‌ی سراپا تقصیر تو چه کاری بر می‌آید، دیگر هرچه بلد بوده ام؛ کرده ام. چه می‌دانم جهاد اصغر یا اکبر. سعی خودم را کرده ام. دیگر چه باید بکنم. بیا از سرِ ما بگذر. مرا هم ببر پیش آن‌هایی که عقده دل خود را برای تو گفتند و تو آن‌ها را خریدی. مرا هم بخر و ببر. التماس میکنم....

محمد عبدی سوم رمضان ۱۳۷۷

بازدید : 15
دوشنبه 28 بهمن 1403 زمان : 10:46
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حا.میم

خیلی دوست داشتم یک تجربه‌‌‌ای را با دوستان به اشتراک بگذارم ولی حوصله‌ی نوشتن طولانی ندارم. فقط میخواهم بگویم که اگر واقعا و از جان، امام زمان علیه السلام را بخواهیم شدنی است. و نشانه‌ها و علائم آن خواستن و لطف و محبت شان دیده می‌شود. من دو تا تجربه دارم. شاید مقبول شما نشود و محلی بهش ندهید، ولی من احساس میکنم که اگر میخواستم می‌شد. وقتی نوجوان بودم خیلی به حضرت صاحب الزمان روحی فداه فکر میکردم. خیلی کتاب می‌خواندم راجع به ایشان. هدیه‌ی اعمال و نوشتن نامه و مراقبت و رعایت یک سری مراقبات و خلاصه خداوکیلی فکر و ذهنم ایشان بود. هم می‌دیدم که چقدر رقیق و خوب شده ام و دنیا را نمی‌بینم و هم گشایش و مهر حضرت را احساس میکردم. حتی خوابی واضح از ایشان دیدم و یقین کردم بر من اشراف دارند. این حال و هوا برای دوران دبیرستان و قبل از دانشگاه و ایام بعد از شهادت آقا محمد عبدیبود. اما خب، وقتی سیل معاصی و عفونت‌ها و بی مبالاتی‌ها و... آمد، تمام آن داشته‌ها را شست و برد. بعد از آن هیچ فهمی‌و تقربی به آن ناحیهمقدسه نداشتم و ندارم و مثل خیلی‌ها در مورد ایشان غالبا حرف مفت و ادعای پوچ دارم.

تجربه‌ی دوم همین اخیر بود. دوستی در قم از من خواست که تلاش کنم کتابی برای حضرت رسولروحی فداه بنویسم. خب من بنا به دلایلی که نوشتنش لازم نیست؛ ایشان را از میان معصومین، ویژه دوست دارم . حضرت رسول برای من، تمامِ عشق است و همه چیز است. بعد از آن پیشنهاد شروع کردم به مطالعاتی. چیزهایی در کاغذ برای ایشان می‌نوشتم. با افرادی راجع به ایشان گفتگو کردم. شب‌ها داستانی را در ذهنم شکل میدادم و می‌بافتم و جلو می‌بردم و خوابم می‌برد. همان روزها، احساسِ عنایتی از ایشان داشتم و آیات و علائمی‌از همان توجه و اشراف. حتی شبی خواب دیدم که حضرت در یکی از جنگ‌هایشان به من ماموریتی دادند. آن قدر آن رویا واضح بود که حد نداشت. شبی هم من همراه ایشان از غار ثور به مدینه میرفتیم و من هیبتی عربی داشتم و شقیقه‌هایم هم موی سپید داشت. حالا شما میخندید لابد و می‌گویید حاجی اینها که گفتی همه اش خواب بود و قابل استناد نیست و... بله قبول! ولی خوشا خوابی که آن حضرت درش باشد تا دیگران. ولی آن احساس قلبی و حالِ معنوی را که نمی‌توان منکر شد. مگر اینکه مرا خالی بند فرض کنید! نویسنده‌ی کتاب " پس از بیست سال" که راجع به مولا امیرالمومنینسلام الله علیه است میگفت: آن قدر راجع به معاویه غرق تحقیق بودم که صبح گوشی ام زنگ خورد و دیدم روی صفحه نوشته شده" معاویه در حال تماس..." یعنی معاویه داشت بهش زنگ میزد

خلاصه این علامت غرق شدن طرف در یک مسأله‌‌‌ای بود. بگذریم خواستم بگویم که اگر کسی حقیقتا در پی حضرت باشد و فکر و ذکرش آقا باشد و تلاش کند و مراقبت کند؛ شک نکنید که این مساله در دسترس است و خودِ طرف با قلب و روحش و حتی در ظواهر زندگی اش، عنایات و اشراف حضرت را خواهد دید. من از تجربه ام گفتم. خواه بپذیرید یا نه. اما دیدم نوشتنش خالی از فایده نیست.

یا صاحب الزمان ادرکنا و اغثنا

بازدید : 16
دوشنبه 28 بهمن 1403 زمان : 10:41
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حا.میم

ایام نیمه شعبان ولادت آقا صاحب الزمان عجبود. قرار بود حرکت کنیم سمت منطقه‌ی سرباز در شهرستان چابهار. با فرمانده‌ی منطقه قرار ملاقات و جلسه داشتیم.می‌خواست ما را ببرد و مسیر کاروان‌های مواد مخدر را نشانمان بدهد. توی این منطقه با شتر مواد قاچاق می‌کردند. میخواستیم حال و هوای آن جا را ببینیم و طرحی بریزیم. من بودم و محمد و راننده‌ی جناب سرهنگ مذهبی، فرمانده‌ی ایرانشهر. ماشین ما چون ایراد داشت، با ماشین فرمانده و راننده اش راهی شدیم. راننده یکی از ژاندارم‌های قدیمی‌و درجه دار بود. من جلو بودم و محمد عقب نشسته بود. توی مسیر به راننده گفتم: " رادیو را روشن کن." مجریِ برنامه داشت به مناسبت ایام، شعری در وصف آقا امام زمانعجمی‌خواند. دکلمه و شعر قشنگ بود. دیدم یکدفعه محمد شروع کرد گریه کردن. چفیه را انداخته بود روی صورتش و‌های‌های گریه می‌کرد. از ایرانشهر تا چابهار شاید دو ساعت، دو ساعت و نیم راه بود. این دو ساعت را همین طور یک دم داشت گریه می‌کرد. راننده هم همین طور‌هاج و واج مانده بود. توی این باغ‌ها نبود و فضای محمد را نمی‌دانست. هی به من می‌گفت:" حاجی این چرا گریه می‌کنه، چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟" گفتم:" نه؛ تو با این کاری کاری نداشته باش. رانندگی تو بکن." نزدیک مقصد کمی‌آرام شد. راننده ماشین را نگه داشت و رفت که فرماندهی منطقه را خبر کند. در همین فاصله برگشتم سمتش و گفتم:" بابا تو پدرِ این راننده رو درآوُردی. بنده خدا همه ش می‌گفت این چرا گریه می‌کنه؟" برگشت نگاهم کرد؛ چشم‌هایش کاسه‌ی خون بود. گفت:" علی؛ من می‌دونم اینجا شهید می‌شم. از امام زمانخواستم روزی شهید بشم که متعلق و منتسب به ایشونه. یعنی روز جمعه."۱۶ بهمن صبح جمعهبود که شهید شد!

راوی: علی احمدی، همرزم شهید کتاب همیشه مربی،انتشارات شهید کاظمی، صفحه‌ی ۱۶۹ و ۱۷۰

حا.میم

بازدید : 15
دوشنبه 28 بهمن 1403 زمان : 10:41
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حا.میم

حا.میم

مارسل پروست، نویسنده‌ی نامدار فرانسوی است که شاهکار " در جست جوی زمان از دست رفته" اش را اهالی کتاب و ادبیات می‌شناسند. معروف است‌ که‌ آثار او حاوی جملات طویل و ثقیل است تا جایی که حتی خودِ فرانسوی‌ها نیز خواندن و فهم او را دشوار می‌دانند. پروست در این کتاب کوتاه حرفش این است که کتاب را نباید خزانه‌ی معرفت و حقیقت انگاشت. اگر هم حقیقتی باشد، حقیقتِ نویسنده است نه خواننده. کتاب چیزی نیست مگر انگیزش، مگر محرکی برای به کار انداختن موتور ذهن و اندیشه‌ی ما تا به واسطه‌ی آن بتوانیم حقیقت خاص خود را بیافرینیم. پروست به دنبال تقدس زدایی از کتاب و متن و نوشته است. او معتقد است کتاب میانجی و یاری رسان و مقدمه‌‌‌ای برای ورود به حیات فکری و داشتن فکر و اندیشه‌ی مستقل و اصیل.

بازدید : 16
دوشنبه 28 بهمن 1403 زمان : 10:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حا.میم

چند شب داشتم در لب تاپی که اصلا از آن استفاده نمیکنم؛ چرخ میزدم. کلی از عکس از رفقا پیدا کردم. از جمله عکس مرحوم حسن کرمانیرا(نفر سمت چپ). خیلی دلم سوخت. عجب رفیق نابی بود. گاهی یادش میکنم. همان وقت‌ها در جمع ما یل و اسطوره‌‌‌ای بود. مجمع اضداد بود. موتور سنگین سوار می‌شد و در عین حال شعرهای مریم حیدرزاده را می‌خواند. میاندارِ قدرِ هیات بود اما تاریخ تولد رفقایش را یاد داشت و برنامه می‌چید و خوش خرج و دست به جیب بود. کله شق و دیوانه و اهل کارهای پیش بینی نشده و اهل دستگیری و لوطی منشی و قلیان و قهوه خانه نشینی بود ولی زبان انگلیسی اش هم خوب بود و هوای نوجوانان را داشت و به دردهایش رسیدگی می‌کرد. یک نوجوانی به من میگفت: حسن کرمانی، برای من باب الحوائج بود! چه در بودنش و چه بعد از مرگش. داغ حسن از آن داغ‌هاست که فراموش نمی‌شود. فقط ۲۶ سال داشت. با موتور بین دو اتوبوس گیر افتاد و سرش پکید و رفت. همین آدمِ عجیب و غریب و پُر از ضد و نقیض‌ها، دیوانه‌ی حضرت رقیهبود و بالای نامه‌هایش مینوشت: بسم رب الرقیه... آه یادش واقعا به خیر. رحمت بر او . رفیق یعنی این که بعد اینهمه سال، باز برایش آه بکشی دوستانم همه از دستم رفت دل به هر پاکدلی بستم رفت

حا.میم

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 11
  • بازدید کننده امروز : 12
  • باردید دیروز : 12
  • بازدید کننده دیروز : 13
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 12
  • بازدید ماه : 51
  • بازدید سال : 3505
  • بازدید کلی : 3530
  • کدهای اختصاصی